من که در تنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟
دل پر از شوق رهاییست، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم
چیستم؟! خاطرهی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخنها دارم
با دلت حسرت هم صحبتیام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
چیزی از عمر نماندهست، ولی می خواهم
خانهای را که فروریخته برپا دارم

سلام
بسیار زیبا بود
ممنون
سلام
خیلی زیبا و دلنشین بود. چند بار شعر را خواندم. تشکر
محمد رضا و حمید رضای عرب بافرانی عزیز بابت نگاه زیبایتان و لطف بی کرانتان سپاسگذارم . از همین راه دور ارادت قلبیم را ابراز میکنم .